الهی کمال الهی توراست جمال جهان پادشاهی توراست۱
اولین بار که شنیدم خندهام گرفت. روابط فامیلی در خانوادهی مادری من بسیار پیچیده و عجیب است. مثلاً عمهی مادر بنده در عین اینکه عمهی اوست، همسر داییاش هم هست؛ بنابراین دایی مادرم، هم دایی اوست هم شوهر عمهاش؛ یعنی دایی مادرم، هم برادر همسر پدربزرگ من است هم شوهر خواهرش.
یا خالهی مادرم، هم خالهی اوست، هم همسر عموی او؛ یعنی این خانم از یک طرف منصب خالگی مادرم را دارد و از یک طرف زن عموجان مادر بنده است. خلاصه… دردسرتان ندهم؛ یکی از سرگرمیهای ما در جمع فامیل، حل این معماهای پیچیده است.
اما از آنجا که من فکر و ذکرم کنکور است، هر چیزی میشنوم و هر واقعهای را میبینم به یاد کنکور و مباحث درسی میافتم. به قول شاعر شیرینسخن، سعدی شیرازی «با یاد تو افتادم، از یاد برفت آنها».
این نقشهای متعددی که یک نفر در میان فامیل دارد، این نکته را به یاد من آورد که در میان واژههای زبان فارسی، کلماتی هستند که در عبارتهای گوناگون، معانی متفاوت دارند. این واژهها گاهی اسم، گاهی صفت و گاهی فعلاند.
مثلاً واژهی محجوب در بیت زیر به معنی پوشیده و مستور است:
اگر ذره نیابد ره به خورشید شود محجوب چون بیگانه جاوید
اما در عبارت زیر در معنای باحیا آمده است:
آدمی محجوب بود و دست و زبانش از هر ناراستی و لغزش پاک بود.
یا واژهی پیر در بیت زیر که متضاد جوان است:
هر چند پیر و خستهدل و ناتوان شدم هر گه که یاد روی تو کردم، جوان شدم
اما در بیت زیر در مفهوم راهنما و مرشد آمده است:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چراکه وعده تو کردی و او به جا آورد
این تفاوت گاهی از زمین تا آسمان است. مثلاً در بیت زیر واژهی رعنا در معنای خوش قد و قامت آمده است:
طوبی و سدره۲ گر به قیامت به من دهند یک جا فدای قامت رعنا کنم تو را
در حالی که در بیت زیر در مفهوم خودپسند و متکبر به کار رفته است:
تو را نفس رعنا چو سرکشستور دوان میبرد تا سراشیب گور
سعدی میفرماید:
نفس متکبر و خودخواه تو همانند یک چهارپای چموش تو را به وادی مرگ میکشاند.
گاهی این تفاوت معنا به حوزهی افعال نیز قدم میگذارد و میبینید که یک فعل در یک جمله شوهر عمه است و در یک جملهی دیگر دایی بزرگ! نه… نه… منظورم این است که فعل، معانی و کاربردهای متفاوتی پیدا میکند البته نه در فامیل، بلکه در بیتها و عبارتها. برای مثال واژهی «نیست» در بیت زیر کارکرد اسنادی دارد:
دام من نیست به آهوی تو لایق، بگذار تا به دام سر زلف تو شکار تو کنم
اما در شعر زیر «نیست» در معنای وجود ندارد آمده است:
نیست کاری در جهان جز عاشقی کارهای دهر، بیکار است و بس
در بیت زیر فعل«نیست» به معنی نابود آمده است:
عاشق از دست شد، نیست شد و هست شد بلبل جان مست شد، سوی گلستان رسید
گاهی کلمات شباهت ظاهری دارند، اما در جاهای مختلف، تلفظ و معنای آنها با هم متفاوت است. برای مثال در بیت زیر واژهی «چِرا» کلمهای پرسشی است:
پدرم روضهی رضوان به دو گندم بفروخت من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
اما در بیت زیر باید این واژه را «چَرا» بخوانیم به معنای علف خوردن:
کاشکی مادر نزادی مرمرا یا مرا شیری بخوردی در چرا
روشن است که برای مهارت یافتن در این موضوع تمرین بسیار لازم است. میتوانید همان طور که ما در جمع فامیل به بحث و بررسی روابط نَسَبی و سببی میپردازیم، شما هم همراه دوستان خود حلقهی تمرین تشکیل دهید و روی واژههایی که در ابیات مختلف کاربردهای گوناگون دارند، کار کنید. هم از اشعار زیبای پارسی لذت ببرید، هم قرابت معنایی را تقویت کنید، هم کلمات چندوجهی را بشناسید.
پاورقی:
۱٫ هفتاورنگ جامی
۲٫ درختان بهشتی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.