زنگ بعد ریاضی داشتیم. دیشب فراموش کرده بودم تمرینهای ریاضیام را در دفترم پاکنویس کنم. آقا معلم با بچهها در حال گفتوگو بود و به بقیه اجازه داده بود کمی استراحت کنند. همان طور که داشتم تکالیفم را مینوشتم ناگهان دستم خط خورد و جملهای که نوشته بودم کمی نامرتب شد. سریع برگه را از دفترم جدا کردم و آن را مچاله کرده و در جیبم گذاشتم.
آقا معلم با همان لبخند همیشگیاش به سمتم آمد.
– علی جان! این گوشهی کلاس چه میکنی؟
– آقا با اجازهی شما تمرینهای ریاضیام را پاکنویس میکنم.
– چرا برگهی دفترت را کندی؟
– آقا اجازه؟ دستم خط خورد. همیشه وقتی تکالیفم نامرتب میشود سعی میکنم روی برگهی جدیدی دوباره آن را بنویسم.
بچهها توجهشان به صحبتهای ما جلب شده بود.
– شما متوسطهی اول هستید و هنوز راه درازی در تحصیل و مطالعه پیش رو دارید. اگر قرار باشد در طول دوران تحصیلتان برگههای دفترتان را با دلیلهای غیر موجه بهراحتی هدر بدهید و این کار برای شما یک امر عادی و همیشگی باشد، دیگر نمیتوان شما را دوستدارِ محیط زیست به حساب آورد.
واقعاً به این موضوع فکر نکرده بودم.
آقا معلم ادامه داد: «بچهها! شما سر و کارتان با کاغذ و قلم است. بهتر است بدانید که برای تولید هر تن کاغذ حدود ۲۴ درخت تنومند قطع میشود و باید به این فکر کنیم که آیا کاری که ما با کاغذ و قلم انجام میدهیم ارزشِ قطع درختان را دارد یا نه. درواقع ارزشی که ما با یک کاغذ میآفرینیم باید بالاتر از تولید اکسیژن برای ادامهی حیات سایر موجودات باشد.»
سینا اجازه گرفت و حرفهای آقا معلم را ادامه داد: «آقا اجازه! خیلی وقتها برگههای سفید را داخل سطل زبالهی کلاس میبینیم. برگههایی که حداقل میتوانیم از آنها به عنوان چرکنویس استفاده کنیم. پیشنهاد میکنم جعبهای در گوشهی کلاس بگذاریم تا بچهها برگههایی که هنوز جا برای نوشتن دارند به جای سطل زباله در آن قرار بدهند تا سایر دوستان به عنوان چرکنویس از این برگهها استفاده کنند.
باز هم یک موضوع و یک ایده و آقا معلم خوشفکری که ایدههای ما را اجرایی میکرد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.