علم روانتنی(مطالعهی ماهیت ذهن) گونهای از مطالعهی منظم (سیستماتیک) روابط میان ویژگیهای فیزیکی محرکها و احساسی است که توسط آنها برانگیخته میشود. این تعریفی کاربردی و فرآیند محور است، چرا که فرآیند عملکرد نظام احساسی فرد تا حد زیادی به علاقه و انگیزهی وی بستگی دارد تا به ساختار ذهن او. (فیزیولوژی)
ماهیت احساسات
چه فرآیند زنجیرواری توسط رشتهای از محرکها رخ میدهد که منجر به واکنش احساسی خاصی چون سرخ شدن چهره یا فریادزدن میشود؟ این پرسشی ساده در علم روانتنی(Psychophysics) است. جزئیات این فرآیندِ زنجیروار برای هر حس با حس دیگر متفاوت است، اما همواره میتوان سه مرحلهی کلیدی و مشترک برای آن قائل بود که شامل برانگیخته شدن یک حس و سلسلهای از واکنشهای عصبی میشود که توسط این محرک کلید میخورند. این واکنشها شامل یک تکانه (سیگنال) الکتریکی است که بر روی اعصاب مربوطه اثر میگذارد و در نهایت منجر به شکلگیری احساس و واکنشی روانی میشود.
قانون علم روانتنی: تمام روابط میان محرکهای فیزیکی و واکنشهای احساسی که در فرد ایجاد میشود، در حوزهی مطالعهی علم روانتنی است.
جی درور، ۱۹۶۶
ورود به علمی به نام علم روانتنی و مطالعهی پدیدهی ادراک از آنجا آغاز شد که نخستین روانشناسان به دنبال راههای قابلاتکایی برای اندازهگیری احساسات افراد بودند. یکی از مفاهیم اصلی که دانشمندان علم روانتنی به آن میپردازند، مطالعهی آستانههاست. آستانههای مطلق میتوانند کمترین میزان انرژی مورد نیاز برای برانگیختن احساسات را به ما نشان بدهند. بنابراین افراد قادرند آهستهترین صداها را بشنوند و کمسوترین نورها را ببینند؛ چرا که کمجانترین آستانهها هستند که فرد را قادر میسازند در مرحلهی بعد انواع صداها و نورها را تشخیص بدهد. آستانهی مرزی که میان دو محرک قرار میگیرد، همان نقطهای است که باعث میشود فرد کوچکترین تغییر در محرک را تشخیص بدهد.
تفاوتهای قابلتشخیص که به اختصار JND نامیده میشوند [۱] آستانهی تغییر محرکها هستند؛ به عبارت دیگر کوچکترین تغییر قابلتشخیص بین دو محرک مشابه تفاوتهای قابلتشخیص نامیده میشود. این پدیده به میزان و شدّت واکنش وابسته است.
گوستاو فاخنر نخستین کسی بود که در آزمایشی معروف، در دههی ۱۸۵۰ از JND برای اندازهگیری احساسات افراد نسبت به نور و روشنایی استفاده کرد. هر فرد مورد آزمایش تنها در معرض دو پرتو نور قرار داده شد که میزان درخشندگی هر کدام قابل تنظیم بود. میزان درخشندگی یکی از پرتوهای نور بهطور مداوم تا جایی افزایش مییافت که فرد بتواند تغییر را احساس کند و این میزان یک واحد JND در نظر گرفته شد. پس از آن پرتوهای نور از نو تنظیم شدند و بار دیگر میزان درخشندگی آنها تا یک واحد JND افزایش یافت. این امر تا جایی ادامه پیدا کرد که میزان حساسیت فرد به محرکهای نوری تشخیص داده شد.
فاخنر یکی از بنیادیترین قوانین علم روانتنی را مطرح کرد: “میزان و شدت حساست فرد به محرکها بر اساس یک لگاریتم افزایش مییابد”. این امر بدان معناست که شدت و میزان یک احساس به میزان کمتری نسبت به تغییراتی که در خود محرک حاصل میشود، تغییر میکند. بنابراین، برای آن که فردی بتواند دو برابر شدن میزان درخشندگی یک اشعهی نور را تشخیص بدهد، منبع نور باید بیش از دو برابر تابش داشته باشد.
میزان و شدت هر واکنش حسی تابعی از میزان و شدت محرکی است که موجب برانگیخته شدن آن شده است.
قانون فاخنر ۱۸۶۰
ارنست هاینریش وبر یکی دیگر از قوانین مشهور علم روانتنی را مطرح کرد. او کشف کرد که تفاوت در آستانهی تشخیص محرکها به میزان شدت خود محرک و تفاوت آن با شدت محرکهای دیگر بستگی دارد. فرض کنید که صدایی با بساوایی ۵۰ دسیبل برای کسی پخش میشود و او پس از شنیدن آن قادر است صدایی را با بساوایی ۵۵ دسیبل، بهعنوان صدای بلندتری تشخیص بدهد، اما تا دسیبل ۵۴ قادر به تشخیص بلندتر شدن صدا نیست. اگر بساوایی صدا ۷۰ باشد، صدا باید تا ۷۷ افزایش یابد که فرد بتواند بلندتر شدن آن را تشخیص بدهد و اگر صدای اولیه ۳۰ دسیبل باشد، فرد هنگامی که صدا به ۳۳ دسیبل میرسد نیز قادر به تشخیص تفاوت خواهد بود. دسیبل ۱۰۰ نیز بایستی تا ۱۱۰ افزایش یابد تا برای شنونده قابلتشخیص باشد. در هر مورد میزان تفاوت نسبت ۱ به ۱۰ است؛ یعنی ۱۰ درصد. در سال ۱۹۴۰ در استودیوها اعداد دقیق این آزمایشها قابلتشخیص بودند. این عدد برای تشخیص میزان درخشندگی نور ۲/۱ درصد و برای تشخیص میزان تفاوت مزهها ۲۰ درصد است.
روشها: نخستین نسل از دانشمندان علم روانتنی و دانشمندانی که امروزه در این حوزه مشغول به فعالیت هستند، با انجام آزمایشهای متعدد، روشهای قابلاتکای زیادی ابداع کردهاند که در مطالعات بعدی به آنها کمک میکند. یکی از این روشها، روش“اصلاح یا تعدیل” است. در این روش افراد نور، صدا یا مزهای را که به آنها ارائه شده، به میل خود اصلاح میکنند تا به آن چه قبلاً برایشان آشنا بوده است نزدیک بشود. در روش محدود کردن از فرد خواسته میشود که تعیین کند آیا محرک ارائه شده به وی بهتر، بدتر یا برابر با محرکهای قبلی بوده است. در روش محرک پایدار از افراد خواسته میشود محرک ثابتی را در آزمایشهای متعدد شناسایی کنند.
چشم جز دیدن انتخاب دیگری ندارد و گوش در شنیدن صداهای اطراف از ما دستور نمیگیرد و تمام صداها را میشنود؛ خواه موافق با خواستهی ما باشند یا نباشند.
وردزورث ۱۸۴۷
تعیین مقیاس: اندازهگیری یکی از مهمترین فاکتورها در علم دقیق روانتنی است. این که جامعهی آماری برای انجام مطالعهای در حوزهی این علم دقیقاً چه محدودهای را در بر بگیرد، همیشه مسئلهای بحثبرانگیز بوده است.
جامعهی آماری باید دارای ۴ ویژگی باشد: نخست: تفاوت در آن مشخص باشد (زن و مرد، سرد و گرم). دوم: اندازهی (بزرگی) یکی نسبت به دیگری مشخص باشد. سوم: فاصلهها به یک اندازه باشد (فاصلهی بین ۵ کیلوگرم و ۸ کیلوگرم با فاصلهی بین ۲۲ کیلوگرم و ۲۵ کیلوگرم به یک اندازه است). چهارم: نقطهی صفر قابلتشخیصی وجود داشته باشد، به این معنی که نقطهای باید در نظر گرفته شود که متغیر نباشد.
متخصصان علم روانتنی برای این ۴ ویژگی ۴ نام متفاوت در نظر گرفتهاند: صوری (که تفاوتها را نشان میدهد)؛ ترتیبی (که علاوه بر نشان دادن تفاوت متغیرها، بزرگی یکی نسبت به دیگری را نشان میدهد)؛ میانی (که علاوه بر نشان دادن تفاوت متغیرها و بزرگی یکی نسبت به دیگری، مساوی بودن فاصلهی میان دو متغیر را نشان میدهد)؛ و نسبی (که در عین داشتن هر سه ویژگی قبلی، نقطهی فقدان متغیر را نیز نشان میدهد). بنابراین آزمایشهایی که ترتیبی هستند میتوانند میانی هم بشوند و در عین حال تفاوت دما، وزن و قدرت دید را نیز به صورت نسبی نشان بدهند.
نظریهی تشخیص تکانهها: نظریهی تشخیص تکانهها که به اختصار [۲]SDT نوشته میشود، به بررسی شرایطی میپردازد که ما با دودلی و عدم اطمینان کامل، تصمیمی را اتخاذ میکنیم. افراد مجبورند تصمیماتی را در زمینههای مختلف اتخاذ کنند؛ چه تحتتأثیر محرکها قرار گرفته باشند یا محرکی وجود نداشته باشد. این تصمیم ما به اندامهای حسی ما، توقعی که از یک محرک داریم و همچنین میزان دقت محرکی که به ما رسیده است بستگی دارد.
صدا |
علامت |
پاسخ |
بدون تغییر |
هدف |
بله |
مردود |
خطا |
خیر |
نظریهی SDT امروزه بهطور گستردهای در تحقیقات به کار میرود و احتمالاً بهعنوان عالیترین میراث پژوهشگران علم روانتنی در آینده محسوب میشود. آستانهی تشخیص یک نقطه، تعیین شده و ثابت نیست؛ چرا که دو عامل انسانی مهم در آن دخیل هستند: اولیمیزان حساسیت فرد است و این که چگونه میتواند محرک دیداری یا شنیداری را تشخیص بدهد. دومی قدرت واکنشی است که نسبت به محرک نشان میدهد و این که فرد در صورت عدم اطمینان در دریافت صحیح تکانه با چه سرعتی پاسخ بله یا خیر را میدهد. بر اساس نظریهی SDT افراد دریافتکنندههای بیاراده نیستند؛ بلکه قادرند بهطور آگاهانه تصمیم بگیرند و در شرایط نامطمئن قضاوت درستی از خود نشان دهند که این منجر به نظاممند شدن تکانهها در دفعات بعدی آزمایش میشود. برای دست یافتن به این مهم آزمایشکنندگان سعی میکنند که محرک در طول آزمایش ثابت نگه داشته شود و عامل مزاحمی بر آن تأثیر نگذارد تا جوابی دقیق و صحیح به دست آید. در آزمایشها کلمهی هدف هنگامی به کار میرود که شرکتکننده پاسخ بله را قاطعانه به محرک میدهد و خطا هنگامی رخ میدهد که فرد از تغییر محرک نامطمئن است و تقاضای اجرای دوبارهی آن را دارد. عبارت “بدون تغییر” هنگامی به کار میرود که فرد به ثابت بودن محرک رای میدهد و مردود، زمانی گفته میشود که فرد تغییر را حس میکند. اگر فرد بخواهد به پاسخهای خود اطمینان بیشتری داشته باشند، باید خطاهای بیشتری آزمایش شوند و فرد دوباره به تغییر یا ثبات محرک رای بدهد. بهطور معمول اگر افراد تغییر محرک را تشخیص دهند؛ به عبارت دیگر، تشخیص تغییر برایشان آسانتر از تشخیص ثبات است. . پاسخ افراد میتواند برای محققان نتایج روشنی به بار آورد و آستانهی تشخیص تغییر در محرکها را نشان دهد. محققان برای این که از صحیح بودن نتایج مطمئن شوند، عامدانه پاسخهای فرد را در موقعیتهای مختلف و ترکیبی بررسی میکنند و نتایج آن را روی یک نمودار خاص نشان میدهند.
روش SDT بهترین راه تشخیص میزان حساسیت افراد به تغییرات ادراکی است. افراد بسته به نوع محرک، براساس تجربههای قبلی خود از آن محرک و انگیزههای فردی (در مواجهه با پدیدهای خاص) تصمیم میگیرند.
یک مطالعهی SDT در حوزهی طب سوزنی: یکی از اساسیترین پرسشها در طب سوزنی این است که آیا سوزنها درد را کاهش میدهند یا فرد تنها به تلقینهای اطرافیان واکنش نشان میدهد. منتقدان همواره میخواهند بدانند که پژوهشی در این باره صورت گرفته است که نشان دهد واقعاً سوزنها منجر به کاهش درد میشوند یا تنها آستانهی تحمل درد فرد را بالا میبرند؟ به این معنی که چون آستانهی تحمل درد بیمار بالا رفته است، احساس بهتری دارد یا درد واقعاً التیام مییابد. پژوهشی در این زمینه انجام شده که در آن جسم داغی به بازوی افراد نزدیک شده و از آنان خواسته شده که شدت درد را از ۱ تا ۱۲ تعیین کنند: ۱ نقطهی بدون درد و ۱۲ نقطهی دردی غیرقابلتحمل است.. این اعداد قبل، همزمان و بعد از طب سوزنی از افراد گرفته شدند و نتایج حاکی از آن بود که طب سوزنی درد را کاهش میدهد، اما این کار فقط از طریق بالا بردن آستانهی تحمل درد در افراد انجام میگیرد و نقشی در کاهش درد یا التیام آن به تنهایی ایفا نمیکند.
گاهشمار
قانون وبر قانون فاخنر آغاز تحقیقات علمی توسط دانشمندان حوزهی علم روانتنی. قانون استیون توسعهی نظریهی تشخیص تکانه |
۱۸۳۴ ۱۸۶۰ دههی ۱۸۷۰ ۱۹۶۱ ۱۹۶۶ |
[۱] The Just-noticeable difference
[۲] Signal Detection Theory
منبع : ۵۰ Psychology Ideas
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.