موضوع روانشناسی بالینی[۲] (که به آن روانشناسی نابههنجار[۳] نیز گفته میشود)، مطالعهی رفتارهای ناهنجار (غیرمعمول) است و به علتها، ظواهر و درمان عادات، افکار و انگیزههای آشفته و مختلشده میپردازد که ممکن است نتیجهی عوامل محیطی، شناختی، ژنتیکی یا عصبی باشد.
کار روانشناسان بالینی ارزیابی، تشخیص و کنترل مشکلات روانی افراد است. دانشمندان و پزشکانی وجود دارند که اغلب در درمان اختلالات مختلف مانند اختلالات اضطرابی (اضطراب، ترس، هراس، استرس ناشی از ضایعهای روانی[۴])؛ اختلالات خُلقی (افسردگی، اختلال دو قطبی، خودکشی)؛ اختلالات ناشی از سوء مصرف مواد (الکل، داروهای محرک، مواد توهمزاو غیره)؛ یا مشکلات بسیار پیچیدهای مانند اسکیزوفرنی تخصص دارند. روانشناسی بالینی بخشی از روانشناسی است که البته به هیچ وجه بخش محوری آن به شمار نمیآید؛ گرچه عدهای آن را جالبترین و مهمترین تخصص درروانشناسی کاربردی میدانند.
تعریف ناهنجاری: اگرچه تشخیص افرادی که غمزده و ناراحتاند یا رفتاری غیرعادی دارند، نسبتاً آسان است، اما تعریف ناهنجاری، کاری به مراتب دشوار است. “نابههنجار” به معنای خروج از هنجار و معیار است. بنابراین افراد بسیار قد بلند یا بسیار قد کوتاه هم افرادی نابههجارند؛ همان طور که افراد بسیار عقب مانده یا بسیار بااستعداد نیز چنیناند. به عبارت دقیقتر، انیشتین، میکل آنژ، باخ و شکسپیر نیز افرادی نابههنجار بودهاند.
برای روانشناس بالینی، خیلی مهم نیست که رفتار فرد نابهنجار است یا نه؛ بلکه مهم این است که آیا رفتار او، رفتاری ناسازگار است و باعث ناراحتی فردی و اختلال اجتماعی میشود یا خیر. اگر رفتار فرد نامعقول و غیرمنطقی باشد، یا بالقوه برای خودش و دیگران مضر باشد، بیشتر بهعنوان رفتاری نابههنجار تلقی میشود. از نظر روانشناس، چنین رفتاری در حیطهی علم آسیبشناسی روانی[۵] است؛ ولی برای عامه مردم، نوعی دیوانگی یا جنون محسوب میشود.
همه ما یقین و وضوحی را که در تمایز دقیق بین هنجار و نابههنجار وجود دارد، میپذیریم. با این حال میدانیم این تاریخ و فرهنگ است که آنچه را ناهنجار تلقی میشود، شکل میدهد. این موضوع در کتابهای درسی روانپزشکی هم منعکس شده است:
« با گذشت زمان، قضاوتهای شخصی بسیار زیادی در مورد این واژه (نابههنجار) مطرح شده و مترافهایی نیز برای آن به کار رفته که تعدادی از آنها مانند غیرمنطبق، ناسازگار، منحرف و غیره بهتر از بقیه هستند.» آ. ربر[۶]؛ ۱۹۸۵
وضعیت اقتصادی، اجتماعی، جنسیت و نژاد، همگی به ناهنجاری مربوط است. احتمال ابتلاً به بیاشتهایی عصبی[۷]، پراشتهایی روانی[۸] و اختلالات اضطرابی در زنان بیشتر از مردان است؛ در حالی که در مردان احتمال سوء مصرف مواد بیشتر است. احتمال تشخیص اسکیزوفرنی در افراد فقیر بیشتر از افراد ثروتمند است. کودکان آمریکایی بیشتر در معرض اختلالات بازداریزدایی رفتاری[۹] قرار دارند تا اختلالات بازداری رفتاری[۱۰]، و این بر عکس آن چیزی است که در هند غربی (حوزهی کارائیب) دیده میشود.
رویکردهای اولیه در مورد ناهنجاری، رفتار غیرعادی و عجیب و غریب[۱۱] را نوعی تسخیر روح[۱۲] تلقی میکرده است. مردم بیشتر به حیوانیت[۱۳] اعتقاد داشتند (اعتقاد به این که ما شبیه حیوانات هستیم و اینکه جنون ناشی از واپسروی[۱۴] کنترل نشده است). یونانیان باستان ناهنجاری و بیحوصلگی عمومی را ناشی از مایعات بدن یا «اخلاط» میدانستند. در نتیجه، درمانهای اولیه افراد مجنون بیشتر شامل جدا کردن آنان از دیگران و مجازاتشان بود. درمانهای انسانی حقیقتاً تا قرن نوزدهم مشاهده نشده است.
معیارهای مورد توافق عمومی: امروزه، تعاریف روانشناختیِ واژهی ناهنجاری تنها حول چند معیار در گردش است که مورد توافق عموم قرار گرفتهاند. این معیارها به عنوان D۴ طبقهبندی شدهاند[۱۵]: افسردگی، انحراف، اختلال عملکرد و احساس خطر. ناهنجاری معمولاً شامل درد و رنج میباشد، که یکی از جنبههای آن رنج شخصی شدید و مزمن است. یکی دیگر از معیارها، سازگاری ضعیف است (ناتوانایی در انجام امور روزمرهی زندگی، مانند تسلط بر کار، حفظ ارتباط خوب و مناسب با افراد، یا برنامهریزی برای آینده).
از دیگر معیارهای بسیار رایج، غیرمنطقی بودن است (یعنی داشتن اعتقادات غیرمنطقی و عجیب و غریب دربارهی جهان فیزیکی یا اجتماع، و نیز اغلب، دربارهی دنیای معنوی و روحانی). رفتار ناهنجار غالباً برای دیگران غیرقابلدرک است. افرادی که چنین رفتارهایی دارند اغلب غیرقابلپیشبینی هستند، ممکن است بسیار دمدمی باشند و رفتارهایشان جنبهی افراط و تفریط پیدا کند و اغلب نتوانند رفتار خود را کاملاً کنترل کنند. رفتار این افراد اغلب بسیار نامناسب است.
بر اساس این تعریف تقریباً میتوان گفت که مشخصهی ناهنجاری این افراد، رفتارهای نامتعارف و معمولاً نادر و ناشایست است. علاوه بر این، ناهنجاری دارای بُعدی اخلاقی نیز میباشد. ناهنجاری با نقض قوانین، نقض ملاکهای اخلاقی و نادیده گرفتن عرفهای اجتماعی در ارتباط است. رفتارهای غیرقانونی، غیراخلاقی و ناشایست، ناهنجاری محسوب میشود.
یکی از معیارهای جالبتر ناهنجاری، ناراحت شدن افراد در نتیجهی آن رفتار ناهنجار است. فردی که شاهد نشانههای روشنی از ناهنجاری است، معمولاً حس ناخوشایندی را تجربه میکند.
« این که همیشه میگوید از ناهنجار متنفر است، کاملاً واضح است. به نظر او، هنجار بسیار پیچیدهتر و جالبتر است.»جی استین[۱۶]؛ ۱۹۳۵
اشکالات مفهومی: اشکالات هر یک از تعاریف واژهی ناهنجاری روشن است. اول اینکه، به افراد سالم در جامعهای ناسالم اغلب برچسب ناهنجار زده میشود. نمونههای فراوانی وجود دارد که نشان میدهد چنین جوامعی بههیچ وجه نمیتوانند افرادی را که تابع اعتقادات و رفتارهای کوتهبینانه (ناسالم، ناسازگار) آنها نیستند، تحمل کنند. دوم اینکه، کارشناسان نمیتوانند در مورد طبقهبندی رفتارهای بههنجار و نابههنجار به توافق برسند. حتی زمانی که چندین معیار ناهنجاری مشخص شده است، هنوز اختلاف نظر اساسی در مورد این که آیا یک فرد از برخی جهات ناهنجار تلقی میشود یا نه، وجود دارد. سومین مورد، تفاوت کنشگر- ناظر است: یعنی اینکه چه کسی قرار است قضاوت کند؟ کنشگران به ندرت خود را ناهنجار میدانند: نظر اکثر ما نسبت به خودمان نسبتاً مثبت است و در واقع اطلاعات زیادی از خودمان داریم که دیگران ندارند. با وجود تمام دامها و خطرهای شناخته شدهای که بر سر راه خودشناختی وجود دارد، دشوار نیست که ناظر باشیم و به دیگران برچسب ناهنجار بزنیم، به ویژه به کسانی که با ما متفاوتند یا تهدیدی برای ما بهحساب میآیند .
خودتشخیصی[۱۷]: یکی از اهداف اولیهی مشاوره، آموزش و درمان، کمک به افراد است تا خودآگاهتر شوند. بیتردید برخی از بیماران روانی و افرادی که ظاهراً عادی و طبیعی هستند، اطلاعات اندکی دربارهی مشکلاتشان دارند، به طوری که به نظر میرسد این افراد گمراه شدهاند. دانشجویان رشتهی روانشناسیِ رفتارهای ناهنجار، همگی به یک اندازه ادعا میکنند که پس از مطالعهی کتابهای درسی، متوجه شدند که به برخی از بیماریهای روانی مبتلا هستند. علت این است که بسیاری از ما در مورد منحصربهفرد بودن برخی از افکار یا رفتارهایمان که هنوز با دیگران مطرح نکردهایم یا حتی «ممنوع» یا تأیید نشده است، حس مبالغهآمیزی داریم. همهی ما جنبههای معینی از شخصیت خود را پنهان میکنیم تا ناگهان ببینیم که در کتابهای درسی، که انواع رفتارهای ناهنجار را فهرستوار میآورند، به این جنبهها اشاره شده است.
بههنجاری در برابر نابههنجاری
ذهنی(با ملاحظات شخصی): این شاید ابتداییترین نظری است که در آن از خودمان، رفتارهایمان و ارزشهایمان به عنوان معیارهای بههنجار استفاده میشود. این نظر خمیرمایهی برخی اصطلاحات و ضربالمثلهاست («کسی که یک بار دزدی کند، تا ابد دزد است[یعنی یک خطا میتواند موجب خطاهای دیگر شود]»؛ «هیچ چیز نمیتواند عجیبتر از مردم باشد [رفتار مردم گاهی بسیار عجیب است]».
بنابراین مردمی که همانند ما هستند، هنجار، و آنهایی که با ما تفاوت دارند، ناهنجار محسوب میشوند. همچنین گرایش این رویکرد به سمت طبقهبندیهای ساده یا غیرمتداخلی از این دست است: هنجار- ناهنجار- بسیار ناهنجار.
تجویزی (هنجاربنیاد): از این جنبه گفته میشود که شیوهای ایدهآل و مطلوب وجود دارد که فرد باید طبق آن بیندیشد و رفتار کند. چنین دیدگاهی نسبت به دنیای کامل، اغلب توسط متفکران مذهبی و سیاسی ایجاد شده است. براساس این نظر، بههنجاری کمال است: هر چه فرد از بههنجاری دورتر شود، نابههنجارتر است. در این شرایط، «آنچه که باید باشد» بیشتر مورد توجه است تا « آنچه منطقاً میتواند باشد». هیچ چیز بههنجار نیست، زیرا هیچکس کامل نیست.
بالینی: دانشمندان علوم اجتماعی و پزشکان بالینی تلاش میکنند تا تأثیرگذاری، سازمانیافتگی و سازگاری عملکرد افراد را ارزیابی کنند؛ و این کار بیشتر منوط به آن است که کدام بُعد مورد ارزیابی قرار میگیرد. پزشکان بالینی معتقدند که تمایز بین بههنجار و نابههنجار، امری مبهم و تا حدودی بسته به ملاحظات شخصی است، هر چند که تلاش میکنند تا به تشخیصی معتبر دست یابند. ناهنجاری معمولاً با سازگاریهای ضعیف، رنج و رفتارهای عجیب همراه است.
فرهنگی: فرهنگ تعیینکنندهی تمایلات افراد در همه چیز، از لباس گرفته تا رفتار، و از زبان گرفته تا عشق است. فرهنگ، برخی از رفتارها را توصیه و برخی را ممنوع میکند. در فرهنگ، بعضی از موارد ممنوع و بعضی دیگر حتی غیرقانونی هستند. در اینجا نیز هر قدر که فاصلهی فرد از هنجارهای فرهنگی یا تفاوت او با این هنجارها بیشتر باشد، جامعه بیشتر او را به عنوان فردی نابههنجار میشناسد. به هر حال، با تغییر باورها و تجربههای فرهنگی، تعاریف ارائه شده از واژهی بههنجاری نیز تغییر میکند.
آماری: همه آمارگیران منحنی زنگولهای یا توزیع نرمال را میشناسند. این منحنی ویژگیهای خاصی دارد و در دنیای هوش بسیار شناخته شده است. بر اساس توزیع نرمال، ضریب ۱۰۰، ضریب میانگین هوش است و ضریب هوشی ۶۶ درصد از مردم، بین ۸۵ تا ۱۱۵، و تقریباً ضریب هوشی ۹۷ درصد از مردم، بین ۷۰ تا ۱۳۰ است. بنابراین، اگر ضریب هوشی شما کمتر از ۷۰ و بیشتر از ۱۳۰ باشد، ممکن است فردی غیرعادی محسوب میشوید، اما واژهی «نابههنجار» در مورد شما بهکار نمیرود. این الگو از این نظر نقایصی هم دارد و رفتارهایی که معمولاً از افراد سر میزند، لزوماً سالم یا مطلوب نیستند. از سوی دیگر، هر چند این دیدگاه ممکن است برای تواناییهایی بهکار آید که اندازهگیریشان نسبتاً آسان است، اما بیتردید در موضوعات چند بُعدی و ظریفی مانند شخصیت یا بیماری روانی کاربرد کمتری دارد.
خلاصهی نظریه: رفتار«بههنجار» چه رفتاری است؟(جدول زمانی)
اولین چالش برای تمرین جادوگری اولین بیمارستان روانپزشکی (تیمارستان) در ویلیامزبرگ آمریکا شروع هیپنوتیزم و روانکاوی درمانهای رفتاری بهکار رفته اولین راهنمای تشخیصی مناسبی که به چاپ رسیده است. |
۱۶۰۰ ۱۷۷۳ دهه ۱۸۹۰ دهه ۱۹۴۰ ۱۹۵۶ |
—————————————————————————-
[۱] Abnormal behavior
[۲] Abnormal psychology
[۳] clinical psychology
[۴] , post-traumatic stress disorders اختلال استرسیِ پس از ضایعه روانی یا اختلال تنشزایِ پس از رویداد یا استرسِ پس از سانحه سندرمی است که پس از مشاهده، تجربهی مستقیم یا شنیدن یک عامل استرسزا و آسیبزای شدید ایجاد میشود که میتواند به مرگ واقعی یا تهدید به مرگ یا وقوع یک سانحهٔ جدی منجر شود- م.
[۵] Psychopathology علم مطالعه بر بیماری روانی گویند که توسط تمرکز بر ریشه ژنتیک، بیولوژیک، عوامل اجتماعی و شیوههای درمان آن میپردازد که در آن از تکنیکهای بیماریشناسی استفاده میشود- م
[۶] A. Reber
[۷] anorexia
[۸] bulimia
[۹] Under-control behavior(high-disinhibition) رفتارهایی که فرد معمولاً سرکوب میکند و ممکن است تحت تأثیر الگوی راحتتری انجام شود. این پدیده که بازداری زدایی (disinhibition) نامیده میشود، به ضعیف شدن بازداری از طریق روبهرو شدن با الگو اشاره دارد. برای مثال افراد به هنگام قرار گرفت در میان جمعیتی خشمگین، ممکن است دست به شورش بزنند، شیشه ها را بشکنند و فریاد بکشند- م
[۱۰] Over-control behavior (high constraint) بازداری رفتاری نقش مهمی در بروز تجربیات هیجانی یا عاطفی منفی بازی میکند و منجر به شکل گرفتن شخصیتی مضطرب با حساسیت بالا به محرکهای تهدید کننده می شود- م
[۱۱] Bizarre behavior
[۱۲] Spirit possession تسخیر فیزیکی بدن توسط ارواح یا ماهیتهای غیر انسانی- م
[۱۳] animalism
[۱۴] Regression بازگشت یا واپسروی یکی از ساز و کارهای دفاعی است که در آن شخص به زمان گذشته بر میگردد و به مرحلهای از زندگی میرود که در آن اضطراب کمتری داشته و مسئولیتهایش کمتر و سبکتر بوده اند. کودکی که در استانهیرفتن به دبستان، شب ادراری را آغاز میکند، احتمالاً علایم بازگشت را نشان میدهد- م
[۱۵] هر چهار واژه در انگلیسی با حرف D آغاز میشود: distress, deviance, dysfunction, danger
[۱۶] G. Stein
[۱۷] Self-diagnosis
برای مطالعه مطالب مشابه عضو کانال اخبار آموزشی مترجمان کانون شوید:
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.