امتحاناتِ نیمسالِ اول تمام شد. بعد از امتحانات که به کلاس آمدیم آقا معلم سؤالی مطرح کرد که قرار بود راجع به آن فکر کنیم:
«اگر قرار باشد از درسهایی که نیمسالِ اول آموختهاید، یک درس را با خود به خانه ببرید و به خانوادهتان آموزش دهید، آن درس چیست؟»
خیلی فکر کردم. درسهای زیادی از آقا معلم آموخته و کارهای عملی زیادی در طول نیمسالِ اول انجام داده بودیم. درنهایت موضوع تفکیک زباله از مبدأ را انتخاب کردم. محیط زیست یکی از نقاط مشترکی بود که بین مدرسه و خانواده وجود داشت. همان طور که ما همت کردیم، سطلهای زباله را با رنگهای مختلف به زبالههای تر و خشک تفکیک کردیم و در مدرسهمان فرهنگسازی کردیم، حالا وقت آن رسیده بود که جز خودمان، این عادت را در خانودههایمان هم ایجاد کنیم.
همیشه که لازم نیست بزرگترها درسی برای آموختن به کوچکترها داشته باشند؛ گاهی ما هم میتوانیم آموختههایمان را به آنها یاد بدهیم. تازه تأثیرش هم بیشتر است. عنوانِ ایدهی من «یک جدایی پرفایده» بود. درواقع جداییِ زبالههای خشک و قابل بازیافت از زبالههای تر، یکی از مفیدترین خدماتی است که میتوانیم در حقِ دوستِ عزیزمان، محیط زیست، و از همه مهمتر در حق خودمان بکنیم.
انگار بچهها و آقا معلم هم با من موافق بودند و این ایده هم به مرحلهی اجرا رسید.
جلسهی بعد هر کدام از بچههای کلاس با تصویری که از سطلهای تفکیکشده در خانه گرفته بودند به کلاس آمدند و آقا معلم روی تختهی هوشمند، عکسها را نمایش داد و حسابی ذوق کرد. ما هر چه داریم از آقا معلمِ خوشفکرمان است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.