جامعهستیز بیوجدانی است که جز به خود، به کسی وفادار نیست و در برابر کسی هم احساس گناه یا همدلی نمیکند.
پاول بابیاک و رابرت هیر، ۲۰۰۶
تفاوتهای آشکار
مفهوم جامعهستیز (sociopath) محل مناقشهی بسیار است. “شخصیت جامعهستیز” یا “جامعهستیز” معمولاً به یک معنی گرفته میشوند. جامعهستیزی اختلال شخصیتی به شمار میآید و مشخصهی افرادی است بیوجدان، که جز به خودشان، در برابر هیچکس احساس گناه نمیکنند و وفادار نیستند، در برابر کسی احساس مسئولیت نمیکنند و در همدلی با دیگران نیز ناتوانند. جامعهستیزی حالتی غیرروانپزشکی است و به افرادی گفته میشود که ضداجتماع و مجرم هستند و از هنجارهای خرده فرهنگها پیروی میکنند. “اختلال شخصیتی ضد اجتماع” مقولهای کلی است که هر دو حالت را دربرمیگیرد.
برخی معتقدند که برچسب جامعهستیز، مبهم و متناقض است و از سوی روانپزشکان به کسانی اطلاق میشود که خطرناک یا مشکلدار شمرده میشدند. اما این تناقض و ابهام پس از کتابی که میلتون کلکلی به نام ماسک سلامت عقل در سال ۱۹۴۱ منتشر کرد، بهخوبی روشن شد.
جامعهستیزان فقط نسبت به احساسات دیگران یا قوانین حاکم بر جامعه بیاعتنا نیستند. آنها چیزی را که دیگران میسازند، خراب میکنند.
اولدهام و موریس، ۱۹۹۵
خودبینی و دروغ
داشتن شخصیت جامعهستیز، تمام جنبههای زندگی فرد را تحتتأثیر قرار میدهد. بهطور کلی، جامعهستیزان به تکانشی بودن (بدون فکر عمل کردن) و مسؤلیتپذیر نبودن تمایل دارند و تعداد کمی از آنها از هدف مشخصی در زندگی پیروی میکنند. گذشتهی این افراد نشان از مشکلاتی دارد که بر اثر آنها در کنترل رفتار خود توانا نیستند. این افراد پشیمان نمیشوند، با کسی همدل نیستند و هرگز مسؤلیت کارهایشان را نمیپذیرند.
دیگران این افراد را توخالی مینامند؛ چرا که روابطشان سطحی است و به هیچ کس جز به خودشان وفادار نیستند. درک کمی از آن چه هستند دارند و فاقد نظام ارزشی یا اهداف بلندمدتاند. بیش از همه، صبور نیستند و نمیتوانند “منتظر بمانند”. این افراد زمان حال، جایگاهی را که در آن قرار دارند و البته، هیجانی را که در آن زمان و جایگاه حس میکنند دوست دارند. این افراد از ثبات و شرایط معمولی میگریزند؛ با این حال معمولاً عاری از هیجانات اجتماعی و جسمی به نظر میرسند.
جامعهستیزان تقریباً همیشه با قانون و قدرت مشکل دارند. چیزی که آنها را به دردسر میاندازد، تکانشگری آنهاست. برنامهریز نیستند و به تبعات رفتارشان یا حتی نتایجی که برای خودشان به بار میآورد، فکر نمیکنند. اغلب دست به جرائمی جزئی میزنند، اما جرائمی مانند کلاهبرداری، جعل سند و پرداخت نکردن اقساط وام هم در کارنامهشان دیده میشود. .
اولین واکنش یک جامعهستیز پس از شناخته شدن، فرار و ترک همکاران، خانواده یا طلبکاران است تا به این ترتیب خود را از چشمها پنهان سازد. این روش همیشگی این افراد است. واکنش بعدی دروغ گفتن است و این کار را آشکارا و بیپروا، حتی با قسمخوردن به والدین و کسانی که دوست دارند، انجام میدهند. این افراد چنان رفتار میکنند که گویی قوانین و ضوابط اجتماعی در مورد آنها اعمال نمیشوند. جامعهستیز هیچ احترامی برای مقامات، خانواده و سنتها قائل نیست.
جامعهستیزان انگیزههای ناگهانی را دوست دارند. اگر افرادی که دچار اختلال عصبی هستند تمایل بیشتری دارند که تحت کنترل قرار بگیرند، جامعهستیزان ترجیح میدهند تحت کنترل نباشند. آنها مانند کودکان به دنبال لذتهای لحظهای و هیجانهایی هستند که از طریق مشروبات الکلی، مواد مخدر و شرطبندی به دست میآورند.
سطحی بودن
جامعهستیزانِ باهوش و خوشقیافه از جذابیتی زیاد، اما سطحی برخوردارند. این افراد مجبورند شیوه و رفتار خود را ادامه دهند، زیرا میخواهند طبیعی و مانند دیگران جلوه کنند. از این شاخه به آن شاخه پریدن این افراد شاخص خوبی است برای شناختن آنها. جامعهستیزان مجبورند که از گذشتهی خود داستان بسازند.
اگر از آنها دربارهی عدالت و اخلاقیات بپرسید، به شکل عجیبی پاسخهای “صحیحِ” مرسوم را میدهند. البته این کار را درست یا غلط دربارهی خود به کار نمیگیرند؛ خصوصاً اگر هنگام قضاوت با خواستههای شخصیشان در رابطه با رضایت آنی، تناقض داشته باشد.
همدل نبودن
جامعهستیزان بهناچار روابط پیچیدهای دارند و به چند دلیل در عشق ورزیدن و دوستی عمیق ناتوانند. تقریباً آشکارا و بهطور کامل فاقد حس همدلی و نوع دوستی هستند. شاکر نیستند و به جای این که از خودگذشته باشند، خودخواهند. بدتر از همه این که احساسات دیگران را درک نمیکنند و نسبت به دیگران کاملاً ناسپاس و قدرناشناساند. دیگران را بیتوجه به رنج، ناامیدی و دردشان صرفاً ابزاری برای منافع و لذایذ خود میدانند. در نظر آنها نیازهای دیگران بسیار جزئی و ناچیز است.
برای جامعهستیز پیشبینی رفتارهای دیگران دشوار است و درنمییابد که کدام رفتارش اشتباه است. جامعهستیز ماهیتاً اخلاقمدار نیست، مسئولیت کارهایشان را نمیپذیرد و به همین دلیل هرگز احساس گناه، شرمساری و پشیمانی نمیکند. این افراد بهانهها و دلایل پیشپاافتادهای را برای خوشایند دیگران به زبان آورند و معمولاً ظاهری معقول و متقاعدکننده دارند و میتوانند خود را فردی دقیق، فهیم و قابلاعتماد نشان بدهند، اما نمیتـوانند چنین ظاهری را تا مدتی طولانی حفظ کنند. مثلاً چنین ظاهری را فقط تا زمانی میتوانند حفظ کنند که شغلی پیدا کنند یا حتی ازدواج کنند، اما بیش از این قادر به تحمل آن نیستند.
جامعهستیزان معمولاً بهراحتی با دیگران کنار نمیآیند. آخرین چیزی که این افراد خودبین، خودخواه، مصر و سنگدل میخواهند، شخصی همانند خودشان است.
رابرت هیر، ۱۹۹۹
جامعهستیزان شاغل
سؤال اول این است که چرا چنین افرادی به سوی مشاغل خاصی جذب میشوند و آن مشاغل خاص هم به آنها. آنها بهنظر جذب مشاغلی با ویژگی کارآفرینی و ایدهپرداز میشوند یا زمانی وارد میدان میشوند که تغییرات شدیدی در سازمان در حال وقوع است؛ مثل زمانی که مدیران کنار گذاشته یا جابهجا میشوند. این زمانی است که کارها و فضای کار آشفته است. چنین شرایط برای این افرادی معمولاً ایدهال است.
جامعهستیزان شاغل معمولاً افرادی”عادی”، “کوشا” و حتی “موفق” بهنظر میرسند، زیرا نسبتاً عادی و موفق در محیط کار ظاهر میشوند. این افراد به دلایل مختلفی در کار خود موفق میشوند، اما تمایل دارند استراتژیهایی را اتخاذ کنند که با روحیه و خلق و خویشان سازگار باشد. این افراد شبکهای انفرادی از روابط با افراد قدرتمند، مفید (البته برای خودشان) و تأثیرگذار تشکیل میدهند و میدانند که چگونه از کمک دیگران استفاده کنند، آنها را به کار گیرند و بعد، بی توجه به تعهداتی که به حامیانشان دادهاند، راه خود را بروند.
جامعهستیزان از نشستهای گروهی و دستهجمعی پرهیز میکنند؛ زیرا به هر کس چیزی میگویند و نمیتوانند گفتههایی ثابت و پیوسته از خود بروز دهند. معمولاً اطرافیان خود را هنگامی که تاریخ مصرفشان به پایان میرسد، کنار میگذارند. عمداً بین افراد اختلاف ایجاد میکنند تا از این طریق مانع شوند که دیگران دربارهی آنها اطلاعاتی را رد و بدل کنند. تمام منتقدانشان “خنثی” میشوند، البته نه با خشونت و تهدید، بلکه با ایجاد تردید نسبت به صداقت، وفاداری و شایستگیشان. جامعهستیزان به دنبال سازمانهایی هستند که در حال تغییرند یا سیستمهای نظارتی ضعیفی دارند، تا به این ترتیب کمتر مورد تهدید قرار بگیرند یا به چالش کشیده شوند.
درمان
درمانهایی که متخصصان پیشنهاد میکنند، با توجه به این که برای آموزش شفقت، برنامهریزی یا صداقت به افراد به کار میرود، تقسیمبندی میشوند. برخی مدیریت را راه حل و درمان این افراد میدانند. به نظر عدهای آموزش برمبنای رایانه میتواند کارساز باشد و گروهی هم از حبس کردن خطرناکترینهایشان در بیمارستانهای حفاظت شده میگویند.
کتابهای گوناگونی وجود دارند که شواهد و اسناد دقیقی از شگردهای بیشمار جامعهستیزان را ارائه میدهند. مطمئناً این افراد اگر جذاب، باهوش و تحصیل کرده باشند، خطرناکتر هم هستند. جای تعجب نیست که کارگردانان سینما، این اختلال روانی را بیش از هر چیز دیگری به عنوان موضوع آثار مهیج خود انتخاب میکنند.
معیارهای تشخیص
۱٫ جامعهستیزان حقوق دیگران را نادیده میگیرند و از آن تخطی میکنند و معمولاً در ایجاد مشکل برای دیگران و جرایم مختلف یا نشان دادن رفتارهای خطرناک از خود پیشنههای بدی دارند.
۲٫ نمیتوانند از قوانین پیروی کنند و رفتارهایشان برخلاف قانون است. (به کرات کارهایی را انجام میدهند که عامل توقیف، بازداشت و زندانی کردنشان میشود.) رفتارهایی چون دروغگفتن، دزدی و تقلب از آنان سرمیزند.
۳٫ این افراد همیشه فریبدهنده هستند؛ تا جایی که با دروغهای مکرر خود، استفاده از نامهای مستعار یا فریفتن دیگران برای منافع یا لذایذ شخصی، زبانزد همه میشوند. این افراد شخصیتی زننده، پرخاشگر و بازیگر دارند؛ از نوعی که اغلب در کارهای مجرمانه نقش دارند.
۴٫ بیش از حد تکانشی هستند و نمیتوانند برای آینده برنامهریزی کنند. فقط در زمان حال و برای زمان حال زندگی میکنند.
۵٫ زود رنج و پرخاشگرند؛ تا جایی که همه آنها را افرادی خشونتطلب و مستعد درگیری میشناسند. این افراد به نظر نمیتوانند آرام باشند.
۶٫ نسبت به امنیت جسمی و روانی دیگران بیاعتنا هستند.
۷٫ فاقد حس وظیفه شناسی هستند و شکستهای مکرر در کار یا فقدان تعهدات مالی، نشانههایی از این خصوصیت آنهاست.
۸٫ از کردهی خود پشیمان نمیشوند. نسبت به رنج دیگران، رفتارهای بدی که با دیگران میشود یا به سرقت رفتن چیزی از دیگری بیتفاوت هستند یا آن را توجیه میکنند. جامعهستیزان هرگز از اشتباهاتشان درس نمیگیرند. بهنظر میرسد که برچسب ضد اجتماعزدن به این افراد دست کم گرفتن ناهنجاری آنهاست.
چکیدهی مطلب “جامعهستیزان نقابی از سلامتِ عقل به صورت زدهاند.”-گاهشمار
اولین ایدهی دیوانگی و بدخلقی؛ نه فقط بدخلقی کِلکلی کتاب نقاب سلامت عقل را منتشر کرد. اولین معیارهای تشخیص توسعه یافت. مک کورد، کتاب جامعهستیز: تالیفی بر ذهن مجرم را منتشر کرد. بابیاک و هیر، کتاب مارها در لباس فرم: هنگامی که جامعهستیزان به سر کار میروند را منتشر کرد. |
دههی ۱۹۰۰ ۱۹۴۱ دههی ۱۹۶۰ ۱۹۶۴ ۲۰۰۶ |
مترجم: حمیدرضا زمانی
منبع : ۵۰ Psychology Ideas
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.