فرهنگ واقعی و فرهنگ آرمانی
اگر آموزه های کتاب مطالعات اجتماعی را به خاطر داشته باشید، می دانید هر جامعه ای دارای آرمانهای اجتماعی است. آرمانهای اجتماعی بخشی از فرهنگ هر جامعه هستند.
بسیاری از ارزشها ، معیارها و شیوه های زندگی را می شناسیم که مردم، آنها را معتبر می شمارند. مثلاً مردم خدمت به همنوعان خود را می پسندند و خیانت به دیگران یا قتل نفس را گناهی بزرگ می شمارند، دروغگویی، رشوه ، دزدی را ناروا و رعایت مقررات را پسندیده می دانند، احترام به دیگران را کاری پسندیده و غیبت و تهمت را ناصواب می شمارند. بسیاری از ارزشها و هنجارهای یاد شده را اغلب افراد جامعه رعایت می کنند و برخی از آنها را بعضی گروه ها یا افراد در عمل رعایت نمی کنند. بخشی از فرهنگ که مردم یک جامعه از آن جانبداری می کنند و رعایت آن را لازم می دانند امّا در عمل ممکن است آن را نادیده بگیرند فرهنگ آرمانی می نامند.
فرهنگ واقعی آن بخش از فرهنگ است که مردم به آن عمل می کنند. بخشی از فرهنگ واقعی می تواند در حوزه فرهنگ آرمانی باشد. یعنی مردم مطابق با ارزشها و هنجارهایی عمل می کنند که رعایت آنها را لازم و مهم می دانند.
بخشی دیگر میتواند از مواردی باشد که در سطح آرمانها رعایت آن را لازم نمی دانند. بنابراین بخشی از فرهنگ واقعی خارج از فرهنگ آرمانی واقع می شود و بخشی از فرهنگ آرمانی نیز بیرون از فرهنگ واقعی قرار می گیرد.
برنامه ریزان فرهنگی جامعه تلاش می کنند از طریق نهادهای فرهنگی، تعلیم و تربیت لازم را برای ورود فرهنگ آرمانی به عرصۀ فرهنگ واقعی فراهم آورند. آنها کوشش می کنند بخشی از فرهنگ آرمانی را که خارج از فرهنگ واقعی است به قلمرو فرهنگ واقعی وارد نمایند.
فرهنگ حق و فرهنگ باطل
حق و باطل اغلب از ارزشهای آرمانی تاریخ بشریت بوده اند و بسیاری از فرهنگ ها رعایت حق و مقابلۀ با باطل را لازم دانسته اند. در فرهنگ اسلامی نیز عمل به حق و پرهیز از باطل مهمترین ارزشهای اجتماعی هستند.
فرهنگ های بشری را براساس رعایت این دو ارزش به دو نوع فرهنگ حق و فرهنگ باطل می توان تقسیم کرد. عقایدی که مردم دربارۀ انسان و جهان دارند، ارزشهایی که محترم می شمارند، قواعد، سنن، آداب و هنجارهایی که براساس آن عمل می کنند، شیوه و روشهایی که با آن زندگی میکنند، تکنیک ها و مهارتهایی که در زندگی به کار می گیرند، گاهی درست و گاهی اشتباه است.
بخش هایی از فرهنگ که از نظر علمی قابل دفاع نباشد و براساس خرافات شکل گرفته باشد، باطل و بخش هایی که از نظر علمی صحیح و مطابق فطرت انسان باشد، حق است. عقیده به توحید و ارزشهای توحیدی، وفای به عهد، تحمل دیگران و مدارای با کسانی که از شناخت حقیقت محروم مانده اند، حمایت از مستضعفان و مظلومان، دفاع از عدالت و حقوق ضروری انسانها از جمله عقاید و ارزشهای حق اند.
ظلم و بی عدالتی و تجاوز به حقوق دیگران، شرک و دنیا پرستی و … از جمله عقاید و ارزشهای باطل هستند. حق و باطل بودن هر بخش از فرهنگ، با علم متناسب با همان بخش شناخته می شود. یعنی علوم تجربی توان داوری دربارۀ تکنیک ها و روشهای اجرایی را دارند. مثلا درست یا نادرست بودن شیوۀ مداوای بیماران را با روشهای تجربی میتوان شناخت. حق و باطل بودن ارزشها و عقاید کلان دربارۀ انسان و جهان را با روشها و علوم تجربی نمیتوان شناخت. عقل و وحی، دو ابزار مهم برای شناخت عقاید و ارزشها هستند.
جوامعی که علم را محدود به دانش تجربی و آزمون پذیر می دانند و عقل و وحی را به عنوان دو وسیلۀ معرفت علمی معتبر نمی دانند، نمی توانند از حق یا باطل بودن عقاید و ارزشها سخن بگویند. از نظر آنان ارزشها و عقاید اجتماعی پدیده های صرفا تاریخی هستند که در فرهنگ آرمانی یا واقعی جوامع انسانی پدید می آیند و ما فقط می توانیم بودن یا نبودن این ارزشها و پیامدهای اجتماعی و تاریخی آنها را بشناسیم و برای داوری دربارۀ درست و غلط بودن یا حق و باطل بودن آنها راهی نداریم.
علوم اجتماعی اگر علم را به معنای تجربی آن محدود نکنند، می توانند دربارۀ حق یا باطل بودن فرهنگ های مختلف نیز داوری کنند.
حقیقت و واقعیت
شما با فرهنگ آرمانی و فرهنگ واقعی آشنا شدید. درباره ی فرهنگ حق و فرهنگ باطل نیز مطالبی خواندید. به نظر شما چه تفاوتی بین فرهنگ آرمانی و فرهنگ حق وجود دارد؟
آرمانی یا واقعی بودن یک عقیده، ارزش، هنجار و کنش اجتماعی براساس نوع نگاه و رفتار جوامع مختلف تعیین می شود. به همین دلیل فرهنگ های آرمانی و واقعی جوامع و نظامهای مختلف با یکدیگر متفاوت اند. حتی در یک جامعه واحد در گذر زمان امکان تغییر فرهنگ واقعی و آرمانی آن جامعه وجود دارد. حق یا باطل بودن عقاید، ارزشها، هنجارها و کنشها براساس آگاهی یا جهل، علاقه یا بی توجهی مردم جوامع مختلف نسبت به آنها تعیین نمی شود.
عدالت و ایجاد شرایط مناسب برای رشد و تعالی همۀ انسانها، آزادی انسانها از همۀ بندها و موانع راه سعادت آنها، توحید و ربوبیت خداوند سبحان نسبت به همۀ مخلوقات از عقاید و ارزشهای حقیقی و درستی هستند که حقانیت و درستی آنها با موافقت و مخالفت آدمیان تغییر نمی یابد.
نژادپرستی و برتردانستن یک قوم و گروه خاص، قدرت طلبی و غلبۀ بر دیگر جوامع، ثروت اندوزی و شرک و انکار مبدأ الهی از عقاید و ارزشهای باطل هستند. باطل بودن این عقاید و ارزشها با رویکرد جوامع مختلف به آنها، دگرگون نمی شود. جوامع مختلف با ایمان به عقاید و ارزشهای حقیقی، حقیقت را به عرصه فرهنگ آرمانی خود وارد می کنند و اگر هنجارها ، کنش ها و اعمال خود را نیز براساس همان عقاید و ارزشها سازمان دهند، حقیقت به حوزۀ فرهنگ واقعی نیز راه پیدا می کند .
اگر جوامع به حقیقت ایمان نیاورند و براساس آن عمل نکنند یا اگر ایمان خود را به حقیقت و کنش هایی که براساس آن سازمان داده اند، تغییر دهند، فرهنگ حق را از دست داده و به سوی باطل گام بر می دارند. بنابراین حقیقت هرچند خود ثابت است ولی در قلمرو واقعیّت ثابت نبوده و تغییرپذیر است؛ یعنی جامعه امکان انحراف از فرهنگ حق و پذیرش فرهنگ باطل را دارد، همان گونه که امکان خروج از فرهنگ باطل و قبول فرهنگ حق وجود دارد.
فارابی جامعه ای را که از فرهنگ حق برخوردار باشد، مدینۀ فاضله می داند و جوامعی را که از فرهنگ حق محروم مانده ا ند، براساس نوع عقاید و آرمانهای باطلی که دارند به انواع متعددی تقسیم می کند.
سلام جامع نظام جدید ندارین؟